××× همراز ×××


سلام
امروزم مثل روزای قبل برای شما دوستای عزیزم از شعرای زیبایی که خواننده های جوون خوش صدامون تو آلبوماشون اجرا کردن دو تاشو مینویسم که امیدوارم مورد توجهتون قرار بگیره :

××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××× 

ترانه ی همراز از آلبوم همراز
مجید اخشابی


ای دیار آرزو کوی یارم . کوی یارم .
تا قیامت سر از این کو بر ندارم . برندارم .
با دلم گوید کسی بت پرستی . خود پرستی .
بر دل عاشق مگو پا گذارم . پا گذارم .
پند بی حاصل مگو . حرف آب و گل مگو . جز حدیث دل مگو . موجم از ساحل مگو .
ای که گفتی از شراب . نقش ما زن بر آب .
آه از آتش . آه از آب . از تب و تاب .
آه از این دنیای راز . باغ مهتاب .
ای دیار آرزو گریه کردم . گریه کردم گریه تنها همچو باران بهار .
ای بهار نازنین گریه کرد این شمع شبها بهر یاران بهر یار .
راز من همراز من از غم و درد گریه کرد این مرغ شب با غمگساران بیقرار .
ساز من همساز من گریه کرد آیینه با ما بیقراران غمگسار .


*******************************************************************

ترانه ی مهتاب از آلبوم همراز مجید اخشابی


یکی بود یکی نبود  .....  کور بشه چشم حسود
دوتا خورشید سیاه  .....  دوتا چشم سرمه سود
رشک و باغ و کِشتمه  .....  باغ نگو بهشتمه
عمر مژگونش دراز  .....  رنگ سرنوشتمه
می درخشن توی ماه  .....  دوتا خورشید سیاه
جُم جُمک برگ خزون  .....  اینه بخت بیگناه
غنچه گل . گل شکره  .....  شب قضا و قدره
مهر و مهتاب رو ببین  ..... یکی باشیم سحره
اگه یاری نگیری  .....  بی تعلق اسیری
هستی اینه  .....  چرا عـاشق نمیری
زلف پر خم آفرید  ..... اونکه آدم آفرید
دل و دلبر رو برا هم آفرید

×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

از اینکه امروز هم مهمون وبلاگ خودتون بودین ممنون .
 ---- همیشه ایام ... به کامتون ---- 

       نــــظــــر یـــــادتـــــونــــ نـــــرهـــ      

نظرات 2 + ارسال نظر
آتنا یکشنبه 8 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 06:16 ب.ظ http://www.partenon.blogsky.com

من از سیاهی چشمانت که ان را انتهایی نیست میترسم

هر چند معصو می هرچند گفتم عاشقت هستم هرچند تو هم گفتی دوستم داری

و هرچند حرفهایت ذره ایی بوی ریا نمیداد هرچند و هر چند ....اما

اما باز هم نتوانم به سیاهی چشمانت

به ین راه بی انتهای تاریک که مملو از ستاره های سرابیست سفر کنم

چه تضمینی است مرا؟

به من بگو چه تضمینی است مرا که جان من و عشقم اخر سالم به ان نامعلوم برسد؟

اه شاید راه زنی در این راه تمام من که تمام توست را از من بگیرد

یا جادو گری بد در کمین باشد که به سحرش به شک و تردیدم کشد

و دیو غرورت به سراغم اید و ازارم دهد

من از سیاهی چشمانت که ان را انتهایی نیست میترسم

من بدان جا سفر نمیکنم

چشمها هیچ گاه دروغ نمیگویند

من به سیاهی چشمانت که در ان خطر فریاد میزند سفر نمیکنم

ه دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 12:18 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد